عطر حضور
بسم رب الشهدا والصدیقین پیش نوشت: همهمه برخی از فرماندهان در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه.» حسن یک دفعه قرمز شد و با عصبانیت داد زد «خجالت نمی کشید ؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می شه. ما تا آزادی خرمشهر این جاییم.» پس فردا خرمشهر آزاد شد.(نهم بهمن ماه سالروز شهادت سردار سرلشکر غلامحسین افشردی( حسن باقری) است. جوانی مومن و سختکوش و پاسداری شجاع و خوش فکر که توانست با تکیه بر ایمان و اخلاص خود دوست و دشمن را به حیرت واداشت.) در یکی از روزهای سال 1362 ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد. صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» . رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.?» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم». رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست». لحظاتی پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.» آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اربیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.» بسم رب الشهدا و الصدیقین حضرت امام خمینی : نگذارید مشروطیت تکرار شود .تکلیف شرعی همه این است که دست از اختلافات کوبنده بردارند فرازهایی از فرمایشات حضرت امام خمینی(ره): بسم رب الشهدا و الصدیقین آیت الله بهجت می فرمودند: « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. » حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282 هـ.ق. در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید . در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد . آقا سید علی قاضی در مورد یکی از اساتیدشان میفرمایند : آدم اینها را که میشنود از نماز واجب های چند دقیقه ای خود خجالت میکشد !! مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت . خودآیت الله قاضی گفته اند: « اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً : و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.» به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است. …. امامرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادم مرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود: « در ایام وفات استاد اخلاق آقا سید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود. مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکار کنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم. » وصیت های آیت الله قاضی : [که] عمده آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید؛ (1) اول وقت به جا آورید با خضوع و خشوع؛ (2) اگر نماز ا تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند (3) تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها و آیه الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود… (4) درمستحبات (تعزیه داری و زیارت حضرت سید الشهداء) مسامحه ننمایید (5) روضه هفتگی ولو دو سه نفری باشد؛ اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمت آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما را به جا بیاورید. هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود و اگر هفتگی ممکن نشد دهه اول محرم ترک نشود. (6) دیگر آن که، اگر چه این حرف ها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم: پی نوشت: از وبلاگ فرمانده لشگر14، حاج حسین خرازی.... اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم- التماس دعای فرج یاعلی مدد بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام دوستان. اول ربیع الاول مبارک. روزای خوبی در پیشه... بدون گناه بهترم میشن! بی ربط: تازگی ها که امتحانات از شرّم خلاص شدن ، یه نتیجه اخلاقی گرفتم!! حتی اگه قیمت سکه شد 2ملیون ، همه چی آرومه !! شما به شکلک عموقناد شبکه 3 بخندین و وقتای بیکاری شبکه نمایش و آی فیلم ببینین!! (سیما جان! خسته نباشی....) تبصره: البته اگه کلا بیکارید ، میگن یه چندتا شبکه دیگه هم تو راهه! از قدیم گفتن : کور از خدا چی میخواد؟ خب معلومه! یه شبکه نمایش که همه ی مشکلات اقتصادی رو حل کنه!!! بی ربط تر: یه سر برید اینجا! تذکر دوست داشتنی بود برام.... http://noone19.parsiblog.com/Posts/101/%d8%aa%d9%88%d8%ae%d8%af%d8%a7+%d8%b1%d8%a7+%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%8a.../ صلوات یادتون نره یا عجل فرجهم+دعای گشایش! یاعلی مدد بسم رب الشهدا و الصدیقین پسرش که شهید شد ، دلش سوخت آخه یادش رفته بود واسه سیلی که توی بچگی بهش زده بود ، ازش عذرخواهی کنه؛ با خودش گفت: جنازه ش رو که اوردن صورتشو می بوسم . آوردنش ... ولی سر نداشت................. پی نوشت: به یاد داداش حسینمون که امسال همسایه ش شدیم توی دانشگاه.... شفاعتمونو بکنه انشاالله صلوات با عجل فرجهم- شهادت نصیبتون یاعلی مدد بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام به همه ... خیلی نکته ی مهمیه ها! همین که پیامبر ما وقتی داشت میرفت ، به جای هر حرف دیگه ای که می تونست بزنه ، گفت: امّتی.... پی نوشت: حقیقت رو میگن به خاطر حجابش نمیشه شناخت... چون پنهانه... اما این روزا انگار حقیقت رو از شدت وضوح و روشنی نمیتونیم ببینیم... وقتی خوب به ماجراهای زندگی هامون نگاه کنیم ، خیلی شبیه خاله بازی های بچگی ان که ادمهاش بزرگ شدن و اسباب بازی های پلاستیکی اش ، واقعی!! نتیجه ی اخلاقی اش اینه که پس اصولا مسئله چیز دیگری است... دنبال حقیقت باید جای دیگه ای بود غیر از این گذر پر زرق و برق. جایی درباره مصلحت و حقیقت می خوندم: بعضی خیال می کنند که مصلحت در مقابل حقیقت است ، در صورتی که مصلحت هم یک حقیقت است . اصلا حقیقت و مصلحت از هم جدا نیستند. مصالح پنداری و شخصی است که بد است. وقتی مصلحت شخصی نیست وقتی مصلحت مردم و مصلحت کشور است این می شود یک امر مقدس ، یک امر خوب، یک چیز عزیز، چرا ما باید از آن فرار کنیم؟خود مصلحت هم یکی از حقایق است. اینجور نیست که هر چه اسم مصلحت رویش بود، این یک چیز منفی ای باشد. بعضی اینجور خیال می کنند: آقا مصلحت اندیشی نکنید؟ خوب، بله، گاهی انسان مصلحت اندیشی می کند. خود مصلحت اندیشی یکی از حقایقی است که باید به آن توجه داشت ، این جزو مسلمات و واضحات اسلام است. صلاح نیست گاهی اوقات انسان یک چیزی را علنی کند فرض کنید یک نقطه اشکال کوچکی هست این را ده برابر بزرگش کنند، مایه ناامیدی و مایه سیاه نمایی و اینها قرار بدهند، چه لزومی دارد؟ خوب، انسان این را به شکل دیگری حل می کند بنابراین موضع نگرفتن علنی، ناشی از این علل منطقی و معقول است . توجه بکنید در این اظهاراتی که برزبان می آورید در طرف مقابل ، دشمن از روی غفلت خود یک پیام غلطی دریافت نکند. چون گاهی اوقات ما قصد بدی هم نداریم اما طوری حرف می زنیم که طرف مقابل از حرف ما دچار اشتباه می شود ، خیال می کند که یک گرایش طرفدار او در بین این مجموعه وجود دارد آن وقت تشویق می شود و روحیه پیدا می کند ، مواظب باشید دشمن روحیه پیدا نکند. این طور نیست که همه کسانی که به دشمن کمک می کنند، کسانی باشند که دشمن را شناخته اند و نقشه کلی و مهندسی کلان او را نسبت به نظام دانسته اند و عالما و عامدا به او کمک می کنند؛ نه عده ای هم هستند که اگر به آنها گفته شود شما دارید به دشمن کمک می کنید ، حاضرند یقه خودشان و شما را بگیرند و پاره کنند و بگویند این حرفها چیست؟ این ها واقعا هم با دشمن مخالف و بدند. اگر شما مهندسی کلی و کلان نظام را در نظر داشته باشید، از این پرهیز خواهد شد. هر کس متوجه خود و مراقب خود و رفتارش باشد، از اینکه نادانسته و ناخواسته کمک دشمن باشد، پرهیز خواهد کرد. وقتی حروف کلمه یا جمله ای در جدول گذاشته می شود، باید عبارتی درست شود. بعضی ها نمی دانند حرفی که دارند در این خانه می گذارند، مکمل آن عبارت است. تمهیداتی فراهم می شود و این ها می آیند این حرف را در این خانه می گذارند-« وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا»- دلیل و استدلالی هم برایش درست می کنند، اما توجه ندارند که این حرف ؛ آن کلمه یا جمله پانزده حرفی جدول را یک قدم به تحقق نزدیک کرد. مثل یک پازل که جاها معین است و معلوم است که چه قطعه ای کجا باید گذاشته شود. نادانسته از من نوعی می خواهند که این قطعه را اینجا بگذارم ، من هم فکر می کنم اشکالی ندارد، غافل از اینکه وقتی این جزء با آن نود جزء دیگر همراه شد، ان شکل ظاهر می شود و من کمک کننده به تشکیل آن بوده ام! بعضی این طور عمل می کنند. مثلا اگر دشمن بخواهد برای تحقق آرزوی بزرگ خود- که ریشه کنی جمهوری اسلامی و پایین آوردن پرچم اسلام از قله این کشور است- طراحی کند،طبیعتا طراحی ،اجزا و مقدماتی دارد. ایجاد اختلاف، ایجاد بی ایمانی، ایجاد مشکلات برای مردم، عمیق کردن فاصله طبقاتی، ترویج فساد، بدبین کردن مردم به مسئولان، دستگاه های ضابط و انضباط بخش را از حیثیت انداختن- مثل از حیثیت انداختن قوه قضائیه، از حیثیت انداختن شورای نگهبان، از حیثیت انداختن مجلس، از حیثیت انداختن دستگاه های گوناگون- همه جزو اجزاء اینهاست. بعضی ها به این بخش کمک می کنند، بدون اینکه به ارتباط این بخش با دیگران توجه کنند، این بر اثر عدم بصیرت است... صلوات با عجل فرجهم فراموش نشه- شهادت نصیبتون یاعلی مدد بسم رب الشهدا و الصدیقین روضه خون از صبر میگفت، از کوچه های بنی هاشم... از دست های بسته ... از دل خون برادر... از سری که... از عصر عاشورا که نمیشه ازش نوشت حتی! و اون تمام مدت به این فکر میکرد که چی شد صبر ایوب شد مثل استقامت؟! از دست دادن گله و مال و فرزند سخت تره یا فراق امام زمان...؟! امان از دل این خواهر.... پی نوشت : از بقیع چی میشه گفت... حتی جرات نمیکنی یه زیارت عاشورا بخونی ... بهترین ادم های روی زمین رو مثل ادم های دیگه توی بقیع خاکشون کردن... انگار این چهار بزرگوار همچنان که در زندگی رعایت پایین ترین مردم رو میکردن ، بدن های پاکشون بعد از مرگ هم به این مردم داری پایبنده! و چه احساس عاشقانه ای... از پیامبر به ارث بردن این همه عشق رو! پی در پی نوشت: فردا روزیه که دنیا یکی از بهترین باباهای دنیا رو از دست میده.... صلوات با عجل فرجهم فراموش نشه - شهادت نصیبتون یاعلی مدد
«... به جامعه محترم روحانیت خصوصاً مراجع معظم ، وصیت مىکنم که خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئیس جمهور و وکلاى مجلس، کنار نکشند و بىتفاوت نباشند. همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازى سیاست بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند ؛ و به سر مشروطیت و قانون اساسى و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد...اکنون که بحمداللَّه تعالى موانع رفع گردیده و فضاى آزاد براى دخالت همه طبقات پیش آمده است، هیچ عذرى باقى نمانده... و از گناهان بزرگ نابخشودنى، مسامحه در امر مسلمین است. هرکس به مقدار توانش و حیطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و میهن باشد؛ و با جدیت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب یا شرقزدگان و منحرفان از مکتب بزرگ اسلام جلوگیرى نمایند، و بدانند که مخالفین اسلام و کشورهاى اسلامى که همان ابرقدرتان چپاولگر بین المللى هستند، با تدریج و ظرافت در کشور ما و کشورهاى اسلامى دیگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، کشورها را به دام استثمار مىکشانند. باید با هوشیارى مراقب باشید و با احساس اولین قدمِ نفوذى به مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید. خدایتان یار و نگهدار باشد.
« شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود
« شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده کاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. »
« چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. » و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است:
- اطاعت والدین،
- حسن خلق،
- ملازمت صدق،
- موافقت ظاهر با باطن،
- و ترک خدعه و حیله،
- و تقدم در سلام،
- و نیکویی کردن با هر بر و فاجر
- که دل هیچکس را نرنجانید،
- دل هیچکس را نرنـجانید،
- دل هیچکس رانرنجانید.
(عن تقریر الاحقر علی بن الحسین الطباطبائی)
طبقه بندی: ولایت نماز ایت قاضی سیاسی اخلاق توصیه
طبقه بندی: شهادت عشق دولت جهاد اقتصاد شبکه نمایش سیما
طبقه بندی: شهادت کربلا عشق شهید جبهه صفر
طبقه بندی: شهادت عشق ولایت بقیع پیامبر عمادافروغ بسیج امام حسن
طبقه بندی: شهادت کربلا زینب ولایت امام رضا حسین 28صفر
By Ashoora.ir & Night Skin