سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































عطر حضور

هوالهادی

سلام بر دوستان عزیزتر از جان... انگار همین دیروز بود که 13آبان با بروبچه ها کلاسها رو میپیچوندیم که مثلا بریم مراسم راهپیمایی و بگیم مرگ بر آمریکا و اسرائیل و جد و آبادشون! امسال که اومدیم دانشجو بشیم... دلمون لک زده واسه شلوغ بازی های روزهای مدرسه! امسال نمیتونیم خیلی شیطونی کنیم آخه!!
امروز داشتم به این فکرمیکردم که دانش آموزایی که 13 آبان رو خاطره کردن واسه ملت ایران ، فقط دانش آموز نبودن ... اتفاقا به نظرم اون ها دانشجوهایی بودن که به جست و جوی دانش و آگاهی و بیداری ، سر از خیابونها در آورده بودن . دانشجوهایی که عقلشون جلوتر از سنّشون پیش می رفت و ایمانشون ، از عقلشون هم جلوتر بود... ای کاش دانش آموزان ما هم یک روز دانشجو بشن و دانشجویان ما به اندازه ی یک حماسه ؛ بیدار!
*****
اللهم صل علی محمد  وآل محمد  وعجل فرجهم
یاعلی و التماس دعا


نوشته شده در چهارشنبه 89 آبان 12ساعت ساعت 8:10 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر بدهید
طبقه بندی: دانش آموز دانشجو آگاهی بیداری

هوالجمیل

سلام به همه ی دوستان عزیز... میخوام اول هرپستم یکی از اسم های زیبای خدا رو بیارم ... تا دین این آیه رو که میفرماید : وعلّم ادم الاسماء کلّها ... تا حدی ادا کرده باشم!
این پست یه کتاب معرفی میکنم که امیدوارم تا هنوز محرم نشده پیداش کنید و حتما بخونیدش... 
کتاب: پدر، عشق، پسر
نویسنده: سید مهدی شجاعی
روایت شهادت حضرت علی اکبر(ع) از زبان اسب ایشونه! خیلی جالبه ، به نظر من که روایت متفاوتی بود... حالا یه بخش از کتاب رو براتون مینویسم...
" ...ناگهان شنیدم که با پدر از تشنگی حرف میزند، حیرت سراپای وجودم را فراگرفت.... علی به امام گفت که پدر جان تشنگی دارد مرا میکشد. اما آن عطش کجا و تشنگی آب کجا؟ ماجرا، ماجرای وصال و دیدار بود.... به گمانم امام دل از علی نکنده بود. به دیگران می گفت دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود. اگر علی این همه وقت در میدان چرخیدو جنگید و زخم خورد و نیفتاد، اگر علی این همه جان را گرفت و جان نداد، اگر از علی به قاعده ی دو انسان خون رفت  و باز ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه ی زمین بگریزد؟! قلب کسی در دست امام زمانش باشد و قابض ارواح بتواند جان او را بستاند؟ نمی شود و این بود که نمیشد...
*******
اللهم صل علی محمد و آل محمد  و عجل فرجهم
یاعلی و التماس دعا


نوشته شده در دوشنبه 89 آبان 10ساعت ساعت 8:22 صبح توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: شهادت عشق تشنگی علی اکبر کربلا

هوالغفور...
سلام به همه ی رفقای گلم... عیدتون مبارک ، روزگارتون قشنگ، خوبین که انشااله؟ راستش اتفاقات جالبی توی دانشگاه میفته ولی هنوز به نوشتنشون توی وبلاگ فکر نکردم... الان میخوام بعد تبربک تولد امام رضا(ع)ی عزیزم یه .... بگم چی؟ نمیدونم... خودتون بخونین ، قلم رنجه فراموش نشه لطفا!!
*****
من : خدایا... چقدر آسمونت قشنگه! چقدر ابرها قشنگن و خاک ! چقدر سبزه ها آرومن... چقدر خدا هست! چقدر تو هستی خدا... چقدر جهان تو زیباست و کردار ما چه زشت! درختا چه باشکوه شدن دست خواهش زمین!
خودم : شاعر شدی دم غروبی؟!!
من : آره ...شاید، حتما! نمیدونم... چرا پرسیدی؟
خودم : مدت ها بود این طوری ننوشته بودی! این بخش از وجودتو یادم رفته بود!!
من : وجود من پره از بخش های بی ربط... خودمم جای خالی شو حس نکرده بودم... میدونی این اولین باره که حرفامو با تو دارم مینویسم؟! تا حالا همیشه حرفامون مال خودمون دوتا بود... راستی مگه ما دوتاییم؟؟؟
خودم : چه جالب! یعنی چه سوال جالبی! منم نمی دونم... تو منی، من خودم... خیلی سال گذشته از آشناییمون اما هنوز نمیدونیم دوتاییم یا فکرمیکنیم که دوتاهستیم!!
من: خدا هست...حسش میکنم، الان داشت صدای اذان می اومد.. دلم هوایی شده، روحم احساس نیاز میکنه ..... نیاز یه هجرت ، به نبودن ، به حرکت ... به عشق! بعضی چیزا هست که فقط به تو میتونم بگم... این خدا هم که هیچ وقت جواب آدمو نمیده!!! ولی نه... بی انصافیه اینطوری بگم، نه؟! شاید حالا که اون این همه ساده شده و قرآنشو به یه زبون زمینی فرستاده ، دیگه نوبت منه که یه کم بزرگ بشم تا جوابشو بشنوم... نمیدونم!
خودم: خب... فکر نمیکنی همین که میدونی همیشه یکی هست که مراقبته ، یعنی جواب خدا؟! خودت گفتی اون هست..همیشه هست... خیلی نزدیک، نزدیکتر از اونی که فکرشو بکنی! اون دقیقا همون جایی حس میشه که باید... و درست همون جوابی رو میده که انگار مدتهاست منتظرشی...! بی اون که حتی یک بار بهت یاد آوری کنه که اون کمکمت کرده!
26مهر89
*******
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
یاعلی و التماس دعا


نوشته شده در سه شنبه 89 مهر 27ساعت ساعت 7:37 صبح توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: خدا امام رضا روح

هو الشهید...
سلام بر دوستان بهتر از آب روان! دلم واسه ی نوشته هام تنگ شده بود... درگیر ثبت نام دانشگاه بودم و این جور چیزا! الان مهندسی معماری میخونم... راستی میخوام اول از همه تولد امام رضا(ع)ی عزیزم رو به همه تبریک بگم .... نمیدونید چقدر دلم میخواست الان مشهد بودم ولی خب قسمت نشد بهرحال... بذارید این اولین پست دوران دانشجویی مو با یه غزل از حافظ عزیزم تموم کنم:
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور/گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور/ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن/با بلبلان بی دل شیدا مکن غرور/ از دست غیبت تو شکایت نمی کنیم/ تا نیست غیبتی نبود لذت حضور/گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد/ ما را غم نگار بود مایه ی سرور/زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار/ما را شرابخانه قصور است و یار حور/می خور به بانگ چنگ و مخور غصه گر کسی/گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور/حافظ شکایت از غم هجران چه میکنی/در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور/
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یاعلی و التماس دعا


نوشته شده در جمعه 89 مهر 23ساعت ساعت 4:23 عصر توسط مهم نیست کی هستی و از کجایی؟| نظر
طبقه بندی: انتظار آقا جمعه مهدی

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin