عطر حضور
بسم رب الشهدا ... . یکی بود ، هنوزم هست! پرده اول : غروب شب جمعهای، یکی ازدوستانش "مسعود " لباس پوشید برود کانون برای مراسم، "ژوان " پرسید: "کجا میری؟ " گفت: "دعای کمیل " ژوان گفت: "دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه میدی بیاییم! " گفت: "بفرمایید " . پرده دوم : یک روز رفت پیش مسعود و گفت: "میخواهم برم جبهه " ایام عملیات مرصاد بود. پرده سوم : مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه مقلد امام شد و طلبه و بالاخره رزمنده. چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع. کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد. شهید کمال کورسل نیز از آن گلهای نادری است که به نفس حق باغبان انقلاب اسلامی، در گلستان اسلام ناب محمدی رویید و در معرکه دفاع مقدس پرپر شد.(منبع:برنا نیوز) برای اینکه شهدا برامون فاتحه بخونن شب جمعه ای ؛ صلوات فراموش نشه (البت با عجل فرجهم ها!) یاعلی - التماس دعای فرج مولا
چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب میدانست. با "مسعود " رفت و آخر مجلس نشست. آن شب "ژوان " توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچهها میگفتند.
هفته آینده از ظهر آمد با لباس مرتب و عطرزده گفت: "بریم دعای کمیل "... وقتی از "ژوان " پرسید: "کی تو رو شیعه کرد؟ " او جواب داد: "دعای کمیل علی(ع) ".
مسعود گفت: "حق نداری " .
گفت: "باید برم ".
مسعود: "جبهه مال ایرانیهاست؛ تو برو درست رو بخوان ".
گفت: "نه! حضرت امام گفتند واجب است. "
فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت.
By Ashoora.ir & Night Skin