عطر حضور
سلام به همه ی رفقای گلم... عیدتون مبارک ، روزگارتون قشنگ، خوبین که انشااله؟ راستش اتفاقات جالبی توی دانشگاه میفته ولی هنوز به نوشتنشون توی وبلاگ فکر نکردم... الان میخوام بعد تبربک تولد امام رضا(ع)ی عزیزم یه .... بگم چی؟ نمیدونم... خودتون بخونین ، قلم رنجه فراموش نشه لطفا!!
*****
خودم : شاعر شدی دم غروبی؟!!
من : آره ...شاید، حتما! نمیدونم... چرا پرسیدی؟
خودم : مدت ها بود این طوری ننوشته بودی! این بخش از وجودتو یادم رفته بود!!
من : وجود من پره از بخش های بی ربط... خودمم جای خالی شو حس نکرده بودم... میدونی این اولین باره که حرفامو با تو دارم مینویسم؟! تا حالا همیشه حرفامون مال خودمون دوتا بود... راستی مگه ما دوتاییم؟؟؟
خودم : چه جالب! یعنی چه سوال جالبی! منم نمی دونم... تو منی، من خودم... خیلی سال گذشته از آشناییمون اما هنوز نمیدونیم دوتاییم یا فکرمیکنیم که دوتاهستیم!!
من: خدا هست...حسش میکنم، الان داشت صدای اذان می اومد.. دلم هوایی شده، روحم احساس نیاز میکنه ..... نیاز یه هجرت ، به نبودن ، به حرکت ... به عشق! بعضی چیزا هست که فقط به تو میتونم بگم... این خدا هم که هیچ وقت جواب آدمو نمیده!!! ولی نه... بی انصافیه اینطوری بگم، نه؟! شاید حالا که اون این همه ساده شده و قرآنشو به یه زبون زمینی فرستاده ، دیگه نوبت منه که یه کم بزرگ بشم تا جوابشو بشنوم... نمیدونم!
خودم: خب... فکر نمیکنی همین که میدونی همیشه یکی هست که مراقبته ، یعنی جواب خدا؟! خودت گفتی اون هست..همیشه هست... خیلی نزدیک، نزدیکتر از اونی که فکرشو بکنی! اون دقیقا همون جایی حس میشه که باید... و درست همون جوابی رو میده که انگار مدتهاست منتظرشی...! بی اون که حتی یک بار بهت یاد آوری کنه که اون کمکمت کرده!
*******
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
یاعلی و التماس دعا
طبقه بندی: خدا امام رضا روح
By Ashoora.ir & Night Skin