• وبلاگ : عطر حضور
  • يادداشت : بوي بهار مياد...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام بگذاريد اين داستان را در کنار اين پست شما بنويسم:

    در زمان حضرت سليمان (علي نبينا و آله و عليه السلام) مردم به خشکسالي دچار شدند و از آن حضرت خواستند براي طلب باران به درگاه خداوند تعالي دعا کند. سليمان با اصحاب خود از شهر خارج شدند ناگاه سليمان مورچه اي را ديد که دست هاي خود را به سوي آسمان بلند کرده و مي گويد: پروردگارا ما هم مخلوق توييم و نيازمند روزي تو مي باشيم، پس ما را به گناهان فرزندان آدم هلاک مکن! سليمان فرمود: برگرديد که از برکت ديگران شما نيز سيراب شديد و در آن سال بيش از هر سال ديگر باران آمد.

    (چيستان پيامبران، 69؛ به نقل از تاريخ انبياء، 547)