بيست و چند سال گذشت
وصداي نجواي مادر با تو مي آيد
که هنوز هم در شب هاي بلند پاييز انتظار برگشتن تو را ميکشد
مادر هر شب براي سلامتي ات سوره نور ميخواند
بيست و چند سال گذشت
و مادر سراغت را از باد ميگيرد
باد ،تو از ستارگان چه خبر داري؟؟
ستارگان نور از تلاوت مادر ميگيرند
بيست و چند سال گذشت
هنوز هم روز نهم مادر نذري ميدهد
محرم ها ،روز نهم ، روز ديگري است براي مادر
کاش همه روز ها روز نهم بودند
بيست و چند سال گذشت
و مادر هنوز هم براي آمدنت دعا ميکند
مادرت يعقوب نيست؟؟و تو يوسفش؟؟
يوسف گمگشته باز آيد به کنعان ،غم مخور